استدلال امامان به امامت خود در مناسبت های مختلف

ساخت وبلاگ

برخی می‌پرسند آيا در كلام امیر مومنان علی و امام حسن و امام حسین  سلام الله علیهم  مطلبي در مورد امامت خود و امامان بعد از خودشان وجود دارد؟

این پرسش را عده‌ای با این انگیزه مطرح می‌کنند که بگویند این بزرگواران خودشان درباره امامت خود ادعایی نداشتند و گرنه باید در مناسبتهای مختلف بدان استناد می‌کردند.

 

پاسخ

 

امیر مومنان بارها و بارها بر امامت برحق خود و نیز امام حسن و امام حسین و بقیه ائمه استدلال کرده‌اند و مردم را از جایگاه امامت و شخص امامان آگاه ساخته‌اند که نمونه‌هایی از این استدلال‌ها در نهج البلاغه و دیگر کتاب‌های معتبر آمده است.

 

نکته اول: تصریح امیر مومنان بر امامت خود در نهج البلاغه

یک: خطبه ششم

اين خطبه را حضرت وقتي ايراد فرمودند كه طلحه و زبير نقض بيعت كردند. از آن جناب تقاضا شد كه آن دو را تعقيب نكند و با آنها وارد جنگ نشود. حضرت ضمن ردّ تقاضاي آنها فرمودند: به خدا سوگند از زمان وفات رسول اكرم تا امروز پيوسته از حق خود محروم و ممنوع شدم و بر كار خويش تنها ايستاده بودم: (... فو الله ما زلت مدفوعاً عن حق مستأثراً عليَّ منذ قبض الله نبيه ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ حتّي يوم الناس هذا.) [1]

دو: خطبه دوم فراز 13

حضرت پس از برگشتن از جنگ صفين خطبه خواندند كه در قسمتي از آن فرمودند: آل محمد ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ اساس و پايهء دين و ستون ايمان و يقين هستند، دور افتادگان از راه حق، به آنان رجوع كرده و واماندگان، به ايشان ملحق مي‎شوند و خصائص امامت در آنان جمع و حق ايشان است و بس، وصيت پيامبر وارث بودن از او درباره آنان ثابت است، در اين هنگام حق به سوي اهلش برگشته و به جايي كه از آن خارج شده بود منتقل گرديد: (...و لهم خصايصُ حقّ الولاية، وفيهم الوصيّة والوراثة الآن اذ رجع الحقّ الي اهله ونقل الي منتقله.) [2]

سه: خطبه سوم، معروف به شقشقيّه

حضرت علي ـ عليه السلام ـ اين خطبه را در جواب ابن عباس فرموده‎اند: آگاه باش! سوگند به خدا كه پسر ابي قحافه (ابوبكر) خلافت را مانند پيراهني پوشيد و حال آنكه مي‎دانست من براي خلافت مانند قطب آسياب هستم (اين نوعي تشبيه است يعني همانطور كه قطب آسياب محور سنگ آسياب است من هم مركز ثقل خلافت هستم)... ديدم صبر كردن خردمندانه است، صبر كردم در حالي كه چشمم را خاشاك و گلويم را استخوان گرفته بود...: (أما و الله لقد تقمّصها ابن ابي فحافة، و انّه ليعم انّ محلّي منها محلّ القطب من الرّحي...) [3]

چهار: نامة 62 نهج البلاغه

از نامه‏هاى آن حضرت عليه السّلام است به اهل مصر، آنگاه كه مالك اشتر را والى و فرمانرواى آن سامان گردانيده  در قسمتی از این نامه آمده است:  خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را بر انگيخت ترساننده جهانيان (از عذاب الهىّ) و گواه بر پيغمبران (كه براى رستگارى مردم از جانب خداى تعالى فرستاده شده‏اند) چون آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله درگذشت پس از او مسلمانان در باره خلافت نزاع و گفتگو كردند، و سوگند بخدا دلم راه نمى‏داد و به خاطرم نمى‏گذشت كه عرب پس از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله خلافت را از اهل بيت و خاندان او بديگرى واگزارند، و نه آنكه آنان پس از آن بزرگوار (با همه سفارشها و آشكارا تعيين نمودن مرا براى خلافت در غدير خمّ و سائر مواضع) آنرا از من باز دارند (امام عليه السّلام گذشته و آينده را ميداند، پس اين جمله: دلم راه نمى‏داد كه خلافت را بديگرى واگزارند اشاره است باينكه خلاف قول پيغمبر رفتار نمودن را كسى باور نداشت، و چنين كارى از اصحاب پيغمبر اكرم تصوّر نمى‏شد) [4]

نکته دوم: استدلال امیر مومنان به امامت خود در دیگر کتاب‌ها

اگر امام علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه حضور نداشت تا به غدير احتجاج كند، در روز شوراي خلافت ـ طبق نقل اهل سنّت ـ و در روزگار خليفة سوم و روزگاران ديگر بدان احتجاج كرد. علاوه بر (الغدير)، مرحوم علامه اميني كتاب مستقلي در اين موضوع دارند به نام (المناشده و الاحتجاج بحديث الغدير) كه در حدود 100 صفحه روايات اهل سنّت را در اين باب با سند ذكر مي كند كه به عنوان نمونه يك روايت نقل مي شود:

امام علي ـ عليه السلام ـ در روز شورا طي سخناني پس از احتجاج به افتخارات بزرگ خود از قبيل سبقت در توحيد، برادري جعفر طيار، داشتن عمويي چون شير خدا و رسول و سيد الشهداء حمزه، داشتن همسري چون فاطمه، سيدة زنان اهل بهشت، داشتن دو سبط نبي چون حسن و حسين دو آقاي بهشت، فرمودند: شما را به خدا قسم آيا كسي جز من در شما هست كه پيامبر به او گفته باشد: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست، خدايا هر كه ولايتش پذيرفت او را تحت ولايت خود قرار ده يا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و ياري كن ياورانش را، حاضران به غايبان نيز برسانند و همگي گفتند نه به خدا قسم.

از اين قبيل روايت فراوان داريم و حتّي در روايتي كه در الغدير نيز آمده است امام علي ـ عليه السلام ـ مفصّل‌تر، واقعة غدير و سخنان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را نقل و بيان مي فرمايند.

مرحوم سيّد شرف الدين (رحمه الله عليه) در المراجعات نامة صد و چهارم به بعد پاره اي از احتجاجات امام و يارانش را ذكر مي كند كه ما نيز نمونه اي ديگر به نقل از ايشان ذكر مي كنيم:

امام ـ عليه السلام ـ در روز «رحبه» در ايام خلافتش مردم را براي ياد آوري روز «غدير» جمع فرمود، همه را گرد آورد و به آنها گفت: «شما را به خدا سوگند مي دهم، هر مسلماني از پيامبر شنيده كه در روز غدير چه فرمود، بپا خيزد و آنچه را شنيده شهادت دهد و بجز كسي كه در آن روز پيامبر را مي ديده بپا نخيزد»؛ سي نفر از صحابه كه 12 نفر آن ها از اهل «بدر» بودند بپا خاستند و به آنچه در مورد نصّ غدير شنيده و شاهد بودند شهادت دادند.[5]

نتيجه اينكه:

در تمام روزگار غربت و خانه نشيني و پس از آن، خود امام و اولاد او ـ عليهم السلام ـ و نيز عالمان شيعه، حكيمانه مسألة امامت را در بين عموم مطرح ساخته اند و شاهد آن روايات زيادي است كه هم از طريق اهل سنت و هم از طريق شيعه بما رسيده است و مرحوم علامه اميني در كتاب شريف الغدير جلد اول و نيز كتاب (المناشدة و الاحتجاج بحديث الغدير) آنها را نقل كرده است. براي مطالعة بيشتر به كتاب حماسة غدير تأليف استاد محمّد رضا حكيمي و نيز الغدير مرحوم علامه اميني و كتاب ارزشمند «المراجعات» تأليف آيت الله الامام السيّد شرف الدين جبل عاملي (رحمه الله عليه) مراجعه فرمائيد.

نکته سوم: استدلالهای امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما به امامت اهل بیت

توطئه‌ها و فتنه انگیزی‌های صاحبان قدرت برعلیه عترت پیامبر از طرفی و ممنوعیت نقل و نوشتن حدیث از جانب همان افراد از طرف دیگر، موجب جهل مسلمین نسبت به جایگاه امامت و شناخت امام زمان خود گردید. این جهل رابطه بین مردم وامام را ازبین برده و بین عترت پیامبر و مسلمین فاصله انداخت. دستور قرآن کریم و رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- دال بر لزوم رجوع مردم به امام بود، اما مردمی که سراسر وجودشان را «حسبنا کتاب الله» فرا گرفته بود، ناآشنا به جایگاه امام بودند. جهل آن‌ها، نیاز به امام را برای‌شان آشکار نکرد و در نهایت به جز عده‌ای اندک، برای دریافت معارف به ائمه رجوع نکردند. فلذا احادیث اندکی از آن دوره به جای ماند که احادیث در باب امامت نیز از این اصل مستثنی نبودند.

با آنكه جایگاه حديث و گفتار پيامبر بعد از قرآن مجيد، در مرتبه‌ دوم قرار گرفته است و پس از كتاب آسمانى بزرگترين منبع فرهنگ اسلامى عنوان شده و قابل تفکیک از قرآن نیست، خليفه اول و دوم به مخالفت با نقل وتدوين حديث برخواستند و به بهانه‏هاى مختلف و با انگيزه‏هاى سياسى، از هر گونه فعاليت مسلمانان در زمينه نقل و كتابت حديث به شدت جلوگيرى کردند.

اين محدوديت‌ها باعث شد كه احاديث نبوى در سينه حافظان حديث مانده و مسلمانان از اين منبع بزرگ فرهنگ اسلامى مدت‌ها محروم گردند، به حدى كه «شعبى» مى‏گويد: «يك سال با پسر عمر همنشين بودم، از وى براى نمونه حتى يك حديث از پيامبر نشنيده‏ام!»

و «سائب بن يزيد» مى‏گويد: از مدينه تا مكه با «سعد بن مالك» همسفر بودم، در طول سفر حتى يك حديث از پيامبر(ص) نقل نكرد!»[6]

اين ممنوعيت چنان اثر شومى در جامعه به جا گذاشت كه «عبدالله بن عمر» با آنكه به دستور پيامبر احاديث آن حضرت را ضبط كرده بود، بر اثر بخشنامه‌ی خليفه، آنچنان كتاب خود را پنهان ساخت كه هرگز در كتب حديث نامى از كتاب وى به چشم نمى‏خورد!

از سویی جعل حدیث توسط معاویه و نقل فضایل دروغ برای دشمنان ائمه(ع) فضای جامعه‌ی آن زمان را به قدری تیره و تار کرده بود که عترت پیامبر به فراموشی سپرده شد.

از این رو می‌توان گفت که جو خفقان دوره این دو امام بزرگوار باعث شده است از این امامان کمتر حدیث نقل شود و این فقط منحصر در امامت نبود و بلکه در دیگر موضوعات نیز روایت کمتری نسبت به بقیه ائمه از این دو امام نقل شده است؛ با این همه روایاتی در باره امامت از این دو امام نیز نقل شده است:

امامت در نگاه امام حسن مجتبی سلام الله علیه-

روایت اول: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ دَاوُدَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اللَّيْثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُكَيْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَلَاءِ الْخَفَّافُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا قَالَ: قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِيَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَقَّ لَكَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ ضَالٌّ بَاغٍ فَقَالَ يَا أَبَا سَعِيدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي ع قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِي وَ لِأَخِي الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْت‏...؛[7]  ابى سعيد عقيصا می­گوید به حسن بن على بن ابى طالب عرض كردم: اى فرزند رسول خدا براى چه با معاويه مداهنه و صلح نموديد و حال آن كه مى‏دانستيد حقّ مال شما است نه مال او، و نيز مى‏دانستيد كه معاويه گمراه و ستمگر است؟ حضرت فرمودند: آيا بعد از پدرم من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم؟ عرضه داشتم: چرا؟ فرمود: آيا مگر من نه آن كسى هستم كه رسول خدا درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسين دو امام بوده چه قيام كرده و چه بنشينند؟ عرض كردم: آرى همين طور است. فرمود: پس من امام هستم چه قيام كنم و چه بنشينم‏ ...»

روایت دوم: حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى‏ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيُّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ سَدِيرِ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ أَبِيهِ‏ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا قَالَ: لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ دَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَيْعَتِهِ فَقَالَ ع وَيْحَكُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ‏ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِي إِمَامُكُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَيَّ قَالُوا بَلَى‏؛[8] ابو سعيد عقيصا در روایت دیگری می‌گويد: وقتى امام حسن با معاويه مصالحه كرد، مردم به نزد او آمدند و بعضى از آنها امام را به واسطه بيعتش مورد سرزنش قرار دادند، امام فرمود: واى بر شما، چه مى‏دانيد كه چه كردم؟ به خدا سوگند اين‏ عمل براى شيعيانم از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند بهتر است، آيا نمى‏دانيد كه من امام مفترض الطّاعه بر شما هستم و به نصّ رسول خدا  يكى از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى.

امامت در نگاه امام حسین سلام الله علیه-

قیام اباعبد الله الحسین سلام الله علیه در برابر حکومت یزید و خلق حماسه عاشورا والاترین دلیل بر جایگاه برجسته امامت می‌باشد که اگر هیچ روایتی از این امام جز همین حماسه عاشورا در دست نبود، برای بیان عظمت امامت کافی بود و سخنان امام حسین علیه السلام و نامه‌هایی که به سران و قبایل نوشت و تبیین جایگاه امامت در نامه‌ آن حضرت به کوفیان و ... خود بیانگر جایگاه رفیع امامت است و ما برای طولانی نشدن نوشتار حاضر، پرسشگر گرامی را به مطالعه دانشنامه امام حسین علیه السلام ارجاع می‌دهیم که توسط دار الحدیث و زیر نظر دانشمند ارجمند آقای محمد محمدی ری شهری به چاپ رسیده است.



[1] . ترجمه و شرح نهج البلاغه به قلم سيدعلي نقي فيض الاسلام به خط طاهر خوشنويس، ص 58. نهج البلاغه به قلم دكتور صبحي صالح، طبع بيروت، ص 53.

[2] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 45، صبحي صالح، ص 47.

[3] . فيض الاسلام، ص 46، صبحي صالح، ص 48.

[4] . فيض الاسلام، ص 1048، صبحي صالح، ص 451.

[5] . امامي، محمد جعفر، ترجمه المراجعات، ص 433 تا 444.

[6] - ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 12.

[7]. ابن بابويه، محمد، علل الشرائع، قم، داوری، اول، 1385ش، ج‏1، ص211

[8]. ابن بابويه، محمد، كمال الدين و تمام النعمه، تهران، چاپ دوم، 1395ق، ج‏1 ؛ ص315

قرآن و اهل بيت عليهم السلام رمزماندگاري...
ما را در سایت قرآن و اهل بيت عليهم السلام رمزماندگاري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farajolahabbasia بازدید : 224 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 16:46