اين افتخار در امت اسلامى تنها نصيب امير المؤمنين عليه السلام گشته كه در خانه خدا متولد شد و در خانه خدا هم به شهادت رسيد.
ميسر نگردد به كس اين سعادت
به كعبه ولادت به مسجد شهادت
بخش اوّل-
زندگى اميرمؤمنان قبل از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله (از ولادت تا قبل از بعثت).
امير مؤمنان عليه السلام در سال 30 عام الفيل به دنيا آمد و بعثت در سال 40 عامالفيل بوده بنابراين بخش اوّل از زندگانى حضرت را بخش ده سالگى اول تشكيل مىدهد.
یک: مولود کعبه
مادرش در كنار مُستجاب عرض كرد «بار الها من به تو و انبياى تو ايمان دارم و به سازنده اين بيت كه ابراهيم باشد ايمان دارم، خدايا تو را سوگند مىدهم به صاحب اين بيت، تو را سوگند مىدهم به ابراهيم بانى اين بيت، و تو را به فرزندى كه در رحم دارم سوگند مىدهم كه زايمان اين ولد را بر من آسان كنى!» پيداست كه اين بانوى بزرگ از آينده اين كودكِ در رحم آگاه بوده است.
به اتفاق تقريباً مورخين منصف، اميرالمؤمنين عليه السلام وليد الكعبه است؛ باب باز شد يا ديوار عقب رفت اين بانوى مكرم وارد شد و جريان زايمان به پايان رسيد، در تمام عالم بشرى اين افتخار تنها مال على است يكى هم مسيح بن مريم است كه در بيتاللحم متولد شده است غير از اين دو نفر احدى داراى چنين فضيلتى نيست و لذا امير مؤمنان از اين نظر مانند مسيح بن مريم عليه السلام است.
دو: انتقال به بيت نبوت
فرزندان ابى طالب، بر طبق داستانى از تاريخ بين خانوادههاى مختلف تقسيم شدند.
على را درحالى كه پنج سال بيش نداشت پيامبر اكرم انتخاب كرد، مسلماً اين انتخاب صورت ظاهرى داشت و الّا يك كودك پنج ساله غذايش چيست كه با جدا كردن آن از محيط خانواده ابى طالب زندگى او سبك شود؟!
پيامبر صلى الله عليه و آله خواست بهاين بهانه علىرا وارد بيت خود كند و تربيت او را بهعهده بگيرد.
سه: اتصال با ملكوت
امير مؤمنان از نظر تكامل روحى به جايى رسيده بود كه هم كلام برزخى را مىشنيد و هم وحى را مىشنيد. حتّى اشباح برزخى را مىديد! همانطوريكه خودش در خطبه نقل مىكند. به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد اين صدا چيست، حضرت فرمود:
«انَّكَ تَسْمَعُ ما اسْمَعُ وَ تَرى ما ارى الَّا انَّكَ لَسْتَ، بِنَبىٍّ وَ لكِنَّكَ لَوَزيرٌ» شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 13، ص 197.
تكامل در سنين ده سالگى به پايهاى برسد كه صداى برزخى را بشنود، مَلَك را ببيند امّا خودش وزير باشد و نبى نباشد. اين تكامل فوقالعاده است. ممكن است بخشى از اين حوادث مربوط به بعد از بعثت باشد، ممكن است مربوط به قبل از بعثت باشد، على اىِّ حالٍ در اين بخش از زندگى حضرت حوادث همين است كه در خطبه مىبينيد يا در تاريخ مىشنويد. و بيش از اين چيزى نقل نشده.
بخش دوم- زندگى حضرت على عليه السلام از بعثت تا هجرت (تقريباً 13 سال)
اميرالمؤمنين در اين مدت 13 سال افتخاراتى دارد مانند:
یک: انتصاب به وزارت
حضرت امير عليه السلام، «اوَّلَ مَنْ امَنَ برَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله است. بحارالانوار، ج 16، ص 1.
مصداق «السّابقون السّابقون» است. واقعه، آيه 10.
مرحوم علامه امينى قدس سره در جلد سوم الغدير شمار كسانى را از اهلسنت كه على عليه السلام را «اوَّلَ مَنْ امَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ» نقل كردهاند بيش از پنجاه نفر ثبت كرده است كه اگر محدثين شيعه را به اين پنجاه نفر اضافه كنيم مسأله از تواتر بالاتر مىرود.
مسلماً اين امَنَ رسمى است و الّا «متى كَفَرَ علىٌ حتّى يُؤْمِنْ»، ايمان على بن ابيطالب از همان دوران طفوليت هست كه با پيامبر صلى الله عليه و آله هفت سال قبل از بعثت نماز خوانده است «صَلَّى مَعَ رسُولِ اللَّهِ سَبْعَ سَنَواتٍ» هفت سال با پيامبر صلى الله عليه و آله نماز خواند درحالىكه احدى مؤمن نبوده است.
در اوّل مَنْ امَنَ داستان حديث الدّار است كه بُعدى در قرآن دارد «وَ انْذِرْ عَشيرَتَكَ الْاقْرَبينَ» شعراء، آيه 214. پيامبر اكرم دعوت كرد قريش را از ميان آنان بنى هاشم را و نبوت خود را اظهار كرد و فرمود: «اوّلين كسى كه به من ايمان بياورد وزير من، خليفه من و وصى من است.»
دو: اوّلين كاتب وحى
اميرمؤمنان عليه السلام در اين مدت 13 سال كاتب وحى بوده است. كجا هستند آن كُتّاب وحى كه مىگويند 17 نفر كاتب وحى داريم؟! اين كُتّاب وحى كجا بودند، معاويه جزء كُتّاب وحى است؟!، معاويهاى در كار نبود كه كاتب وحى باشد، امير مؤمنان عليه السلام در اين مدت كاتب قرآن است و افتخار شيعه اين است كه قرآن نگهدارش از روز اوّل نزول، على عليه السلام بوده و اين قرائتى كه الآن در اختيار ماست قرائت على است به روايت حفص از عاصم از امير مؤمنان و عجيب اينكه حافظ و نگهبان قرآن، شيعه و امام شيعه است آنوقت شيعه متهم به تحريف قرآن است!
واقعاً اين خيلى جاى تعجب است در اين مدت يگانه نويسنده قرآن امير مؤمنان بوده و حافظ و نگهبان قرآن و اگر عبدا ... بن مسعود قرآنى نوشته پايه اسلام و دركش به مقدار اميرمؤمنان نبوده است.
سه: اولين جانباز راه نبوت
على عليه السلام در شب هجرت به تمام معنا جانبازى كرد در بستر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خوابيد تا پيامبر زنده بماند و او يعنى على بن ابيطالب قطعه قطعه گردد! اين افتخار را كدام يك از صحابه پيامبر اكرم يا تابعين دارند، قرآن مجيد اين فداكارى را تمجيد مىكند، ستايش مىكند:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ» بقره، آيه 207.
كه اين آيه، «نُزِلَ فى حَقٍّ عَلِىٍّ» آن هم در برهه دوم زندگى حضرت، يعنى بعد از بعثت.
بخش سوم- زندگى حضرت امير بعد از هجرت تا رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله.
زندگى حضرت در اين دوران افتخارات عظيمى دارد كه همه مسلمانان غبطهخوار اين افتخارات بودهاند. در اين مدت حضرت همچنان حافظ و كاتبِ كتابُاللّه بود. البته در مدينه منوّره كاتبهاى ديگرى هم پيدا شدند امّا باز هم اميرمؤمنان عليه السلام قرآن را بهتنهايى نوشت.
یک: خط شكن بىهمتا
افتخار ديگر على عليه السلام اين است كه در تمام غزوات در ركاب پيامبر اكرم جانبازى كرد، فداكارى كرد، در تمام غزوات حضور داشت الّا در غزوه تبوك. آن هم به امر رسول خدا در مدينه ماند. حتى پيامبر او را جانشين خودش قرار داد. منافقان و شايعهسازان گفتند كه اين يك نوع نگرانى بين پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام واقع شده كه او را همراه خود نبرده است. لذا در اردوگاه بيرون مدينه محضر پيامبر آمد و پيامبر اكرم آن كلام تاريخى را گفت: «انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نبىَّ بَعْدى» شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج 2، ص 264.
فرمود من عمداً تو را در مدينه جانشين خودم قرار دادم تا مراقب فتنه منافقان باشى!
امّا در 26 غزوه مشاركت كرد و در همهاش خط شكن بود، در خط مقدم نبرد بود و اين معروف است و لذا دشمنان هنگامىكه على را بعد از مرگش انتقاد مىكردند به فرزندان على عليه السلام مىگفتند «هذا ابنُ قَتّالِ العَرَبِ» اين هم يكى ديگر از افتخارات امير مؤمنان در آن عصر بود، علاوه بر آن سريههايى را رهبرى كرده است يكى همان غزوه ذاتالسلاسل است كه در كتب شيعه هست امّا از كتب اهل سنت حذف شده، و سوره مباركه والعاديات در مورد آن است.
«والعادِياتِ ضَبْحاً، فَالمُورِياتِ قَدْحاً، فَالْمُغيراتِ صُبْحاً فَاثَرْنَ بِهِ نَقْعاً، فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً» والعاديات، آيه 1- 6.
اين سوره در حق على بن ابيطالب در نبرد ذات السلاسل نازل شده است.
دو: مطيع محض نبوّت
كلماتى از امير مؤمنان على عليه السلام در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده نشد، نه در حكمت، نه در ادب و نه در تاريخ. ايشان در محضر پيامبر اكرم سخن نگفت! با اينكه از امير مؤمنان حدود دوازده هزار نامه، كلمه قصار و خطبه داريم. امّا حتى يكى از اينها در زمان پيامبر اكرم نبوده، ادب را ببين كمال نفس را ببين! خويشتندارى را بنگر! در محضر استاد بزرگى مانند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، وظيفه تلميذها سكوت محض است، اين خيلى روح مىخواهد، ماها كه به منزله يك حوض كوچك هستيم كنار حوض بزرگتر كه قرار مىگيريم ناآراميم. امّا او در مقابل اين اقيانوس، خودش هم درياست، آرامِ مطلق! خيلى خويشتندارى مىخواهد «عَلىٌّ بَعْدَ الرَّحِيلَ هُوَ نَفْسُ عَلىٍّ قَبْلَ الرَّحِيلَ» على قبل از رحلت پيامبر همان على بعد از رحلت است، انديشه همان انديشه، ارتباط با عالم بالا همان ارتباط است، امّا در مقابل اقيانوس علم و دانش و حكمت، آرام است، كلمهاى نقل نشده و همه اينها بعد از رحلت پيامبر بوده است، اين از نظر ادب فوقالعاده مهم است.
على همان على است امّا در زمان رسول خدا يك كلمه كوتاهى هم از اين معارف و حقايق را بيان نكرد.
بخش چهارم- زندگانى غمانگيز (بعد از رحلت پيامبر تا مقام خلافت ظاهرى)
امير مؤمنان عليه السلام يك زندگانى غم انگيز بعد از فوت پيامبر صلى الله عليه و آله و قبل از گزينش به مقام خلافت ظاهرى، به مدت 25 سال داشت.
یک: سكوت براى حفظ وحدت
خيلى غمانگيز است، بزرگترين دانشمند بشر خانهنشين باشد! درحالىكه افراد ناباب براى مردم معارف بگويند، احكام بگويند! مثلًا آن مستسلمه اهل كتاب كه در آن هنگام از يمن آمدند، يهوديانى بودند يمنى، و به ظاهر اسلام آوردند و اين احاديث اسرائيليات را در زمان عمر و عثمان پخش كردند، مسلمين هم باوركردند، و اين در حالى بود كه اميرمؤمنان مانند شمشيرى بود كه در غلاف و نيام باشد و از سخن گفتن منع شده باشد.
مىفرمايد: زندگى كردم «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْحَلْقِ شَجا وَ فِى العَيْنِ قَذى» شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 10، ص 286.
مانند انسانى كه استخوان در گلويش گير كند و در چشمش خار باشد!
واقعاً براى على مشكل بود، امّا در عين حال از خدمت به اسلام باز نايستاد، خدمت او نگذاشت اين ظاهر اسلام لطمه بخورد، وحدت مسلمين به هم بخورد كارى كرد كه اقلًا وحدت ظاهرى اين ريسمان از هم گسسته نشود.
همكارى با خلفا را از نظر رهبرى و ارشاد در موارد لزوم آغاز كرد، امّا واقعاً اين 25 سال خسارتى بزرگ براى مسلمين است. داستانى سراى يهودى از طرف خليفه مأمور است بعد از نماز در مسجد مدينه بايستد و داستانهاى يهود و نصارى و اينها را بگويد در حاليكه امير مؤمنان مجاز به گفتن سخن نيست مگر اينكه كسى از او سؤال كند! اين گران تمام شد و اگر مىبينيد اين تعدد مذهبها پيش آمد در حقيقت مسأله از آن محور بيرون رفت، آن نعمت عظمايى كه خدا در اختيار امت نهاد آن بانى اين بنا كه بعد از خود معمارى معين كرد نگهبانى معين كرد كه حافظ و نگهبان باشد زمانى كه نعمت عظمى كنار رفت و اينها آمدند مسألهگو و احكامگو شدند. اينها جز تقسيم، جهت دهى، و بيان مسائلى كه همه و همه كفر آور است- كه در كتب صحاح زياد مشاهده مىكنيم،- هدف ديگرى نداشتند.
در اين برهه خدمت على عليه السلام به ظاهر نگهبانى وحدت بود.
بخش پنجم- از خلافت ظاهرى تا شهادت. (كه خود يك دائرةالمعارف مىشود.)
عجيب اين است كه در اين دوره سه دشمن با على عليه السلام مبارزه كرد، چه شدند اينها، ما در قرآن كريم درباره منافقان سورهها و آيهها داريم. اين منافقين بعد از پيامبر يك شب هم صدايشان درنيامد! ابراهيم امين مصرى كتابى دارد به نام «المنافقون» او مىگويد حدود سه جزء قرآن درباره منافقين است. او آيات را شمرده و حساب كرده. معلوم مىشود اين حزب نفاق و حزب زيرزمينى در زمان رسول خدا حزب عظيمى بوده است.
با رفتن پيامبر اكرم نفاق فرو كش كرد. اصلًا از نفاق و منافق خبرى نيست در اين 25 سال خبرى نبود، يكبار هم نديديم در دوران خلفاى ثلاث در مدينه يك حركت نظامى و زيرزمينى عليه نظام باشد.
امّا هنگامى كه على عليه السلام روى كار آمد «نَكَثَتْ طائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ اخْرى.» سه گروه عظيم با امير مؤمنان به دشمنى برخاستند: گروه پيمان شكنان، گروه خارج از دين (مارقين)، و گروه سوم احزاب احمق و ابله كه جزء صحابه على بودند خود على عليه السلام را وادار به پذيرش حكميت كردند و خوارج نام گرفتند.
یک: امیر مومنان عظمت ناشناخته
اين زندگانى على عليه السلام در مدت 63 سال است. امّا امير مؤمنان هنوز هم يك موجود ناشناخته است، چون غالباً قلمها در دوران امويان ممنوع بود كه فضائل على نوشته شود.
در دوران عباسى هم غير از دوران مأمون غالباً قلمها و تاريخ كنترل بودند و لذا آنچنان كه بايد واقعيات به دست ما برسد نرسيده، هنوز هم امير مؤمنان بهصورت يك موجود ناشناخته از نظر عظمت و از نظر عمق و از نظر معارف است. امّا همه مسلمين رهين علم او هستند، فقها رهين علم او هستند، ادبا و نويسندگان رهين ادب او هستند، ادبا هم در نويسندگى از امير مؤمنان گرفتهاند. در كتاب «الادب الكاتب» مىنويسد: كسانى كه مىخواهند نويسنده ادبى بشوند خطبه على عليه السلام را بنگرند و از او ادب را، فصاحت و بلاغت را بياموزند، نهتنها اينها، مفسرين قرآن در حقيقت ريزهخوار خوان امير مؤمنان هستند.
و عجيب آنكه شيخ محمدرضا ذهبى رئيس فرهنگ مصر كه اخوان المسلمين در سال 56 به زندگى او خاتمه دادند، كتابى دارد. درباره «التفسير والمفسرون». اول مفسر را ابن عباس مىشمارد در حاليكه ابن عباس خود تلميذ على عليه السلام است. اوّل مفسر خود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و بعد امير مؤمنان است.
قرآن مجيد پيامبر صلى الله عليه و آله را بهعنوان مفسر ياد مىكند.
«وَ انْزَلْنا الَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ الَيْهِم ...» سوره نحل، آيه 44.
دو: كشف اسرار على
على عليه السلام مانند طبيعت است، بشر هنوز در آستانه شناخت طبيعت است هر چه بينشها بالا برود هر چه زمان بگذرد بشر با طبيعت بيشتر و بهتر آشنا مىشود. ائمه اهل بيت اين آموزگاران الهى، كسانى هستند كه هر چه درباره آنها بحث بيشترى بشود دانش و آگاهى انسان بالاتر مىرود.
سخنرانی مرجع عالی قدر شیعه حضرت آیه الله سبحانی تبریزی
قرآن و اهل بيت عليهم السلام رمزماندگاري...